با دوست جان جانم رفتیم بیرون یعنی اولین

تفریحم بعد کنکور چاقو تفنگو خوب اومدماا


رفتیم بازار رفتیم پارک رفتیم پیتزا

رفتیم کتاب فروشی کتابخونه وکتاب فروشی جدید 

کتابای مورد علاقمو یهو دیدم 

هی نگاه میکردم و هی ذووق میکردم

همون کتابایی ک دنبالشون بودم

یعنی جوری ذوق زدع شد بووودم

که دوستم مات و مبهوت منو نگاه کرد و

گفت بی ناام نمیدونستم تو انقد عاشق کتااابی

کتاب دنیای سوفی عقاید یک دلقک  بابالنگ دراز . ،راز،دختری که رهایش کردی  من زنده ام وقتی مهتاب گم شد و.

چنان ذووق مرگ شدم که  

اخرین باری که انقدر ذوق زده شده بودم رو

یادم نیست کسایی کع عشق کتابن میفهمن

حس خوشحالی و ذوق زدع گی منو

الان انقد پرم از حس خوب و شادی

که دوست داشتم خوشحالیمو باشماها تقسیم کنم

من چه سبزم امروز نکند اندوهی سر رسد 

از پس  کوه :) سهراب  سپهری عزیز

برگشتنی پیاده اومدیم یعنیا کلی پیاده 

اومدیم هوا تاریک شده بود عجب هوایی بووود

ماشین ها هم باسرعت از بزرگراه میرفتن دوستم با اون

صداش اهنگ میخوند البته انقد جاده شلوݝ بود

که صداش به گوشم نمیرسید

دوستم گفت الان یه ماشین زیرمون میگیره

نتیجه کنکورو هم نمیفهمیم گفتم واای چ

بهترررر یکی بیاد منو زیر بگیره فقططط ماشینش

مدل بالا باشه شیک بمیرم

بس که اب خوردیم ترکیدیم

یه اهنگ گذاشتم متن ش عالیه 

حیفه اگ گوش ندید لینکشو میذاارم

پ ن : لـــــبـــــخــــنــ:)ــــد

الـــــهــــی کـــــــهــــ هـــر روزتــــون پــــر از لـــبــــخـــنـ:)د بـــــاشـــهــــ :)ـــــــ


لینک اهنگــــــــــ

دریافت




مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها